با سلام من پسری هستم دانشجو که همه اینطور میگن که خوش سیما و چارشونه هستم به طوریکه همه دختر ها شیفته من میشن اما متاسفانه خاله من جدیدا به شهر ما مهاجرت کرده و یه دختر پیش دانشگاهی با روابط اجتماعی بسیار پایین داره که به طور کلی خاله و دختر خاله کاملا مرموز هستند و مادرم هم میگه که اینارو اصلا نمی تونم درک کنم تا اینکه من به اصرار مادرم گفت که چون این دختر پدر نداره بیا تو مث برادرش باش و کمکش کن من هم با چاچوب اخلاقی و دلسوزانه هر کاری که از دستم بر می امد واسشون انجام میدادم و هر وقت هم که کاری داشتند من به مادرم اصرار می کردم که بیا باهم لریم من دوست نداشتم تنها برم خونشون تا اینکه یه روزی دختر خالم گفت که اهنگ ندارم گوش کنم حوصلم سر رفته و دلم گرفته مادر من هم به من اصرار کرد که برو فلشی که به ضبط ماشین هست رو بیا که دختر خالت اهنگ گوش کنه دلش گرفته منم بی غرض رفتم اوردمو و تو لپتاپش ریخت تا اینکه چند هفته بعد با لحنی زشت به خونمون زنگ زد که منظوره شما از اسم م--- که تو اهنگ همش میگه چیه؟ اسم دختر خاله من هم م--- هست وقتی که مادرم شنید این حرف رو تازه متوجه شد که تمام این لطف ها و کمک هایی بی دریغ من و خانودام به فکر ان ها از روی غرض بوده و این دختر خاله همش در فکر من بوده که شاید قصدشو داشتم این ماجرا خیلی خیلی به مادر من و خود من اسیب روانی زیادی وارد کرد که هر چی از دهن این خاله امده بیرون به من و خانواده ام گفت میتونم بگم که کاملا پست و بی شعور هستند تا اینکه مادرم به گریه بعد از چند ماه راضی به اشتی شد اما من کاملا از این دو نفر متنفر متنفر شدم به طوریکه تحمل دیدنشو نداشتم این ماجرا واسه 8 ماه پیشه به طوریکه من شخصا هیچ رابطه حضوری یا تلفنی یا نقل قول با اینا نداشتم تا اینکه چند روز قبل از یه شماره نا شناس به شماره همراه من تماس گرفته شد و من هم بدن خبر گفتم که شما رو نمی شناسم بعد متوجه شدم که همین دختر خاله بیشعور منه که خودشو معرفی کرد و گفت گوشیرو بده به خالم من هم از روی اعصبانیت گفتم که من دیگر نه خاله دارم و نه دختر خاله اشتباه گرفتید . الان که گذشته متوجه شدم که این ها فقط به دنبال تصاحب من هستند و مادر من از روی رضای خدا و ثواب به اجبار با ان ها ارتباط دارد من واقعا ارز لحاظ عاطفی 2 بار لطمه سنگینی دیدم چون به من تهمت خیلی خیلی بزرگیو زد و هنوز هم نمی تونم ببخشمش همش میگم که کاشکی ما یه جایی زندگی می کردیم که هیچ کسی از اقوام و فامیل دور بر ما نبود . من واقعا از لحاظ روحی لطمه دیدم و ارامشم کم شده شما اگر جای من بودید چه برخوردی با این ها میکردید؟؟؟؟؟؟؟؟ در ضمن من حتی ذره ای به اندازه سر یک مورچه علاقه ای به دختر خاله ام ندارم.